This page needs to be proofread.
OMAR KHAYYAM.
29
۳۹
بیگانه اگر وفا کند خویشِ من است
ور خویش خطا کند بداندیشِ من است
گر زهرموافقت کند تریاک است
ور نوش مُخالفت کُند نیشِ من است
۴۰
پر خون ز فراقت جگري نیست که نیست
شیدایِ تو صاحبنضري نیست که نیست
با آنکه نداري سرِ سودايِ کسي
سودايِ تو در هیچ سری نیست که نیست
۴۱
تا هشیارم طرب ز من پنهان است
چون مست شدم در خردم نقصان است
حالیست میانِ مستی و هشیاری
من بندهءِ آن که زندگاني آنست